محل تبلیغات شما



تازگیا بعضی ادما شدن کارشناس زندگی و همچنان خودشونو علامه میدونن و نسخه میپیچن واسه زندگی دیگران  

در صورتی که هیچی از زندگی نمیدونن و به عمره راهو اشتباه رفتن 

بقول* کورت* نویسنده؛ "نزار ابوهت هیچ آدم خبره ای تورو بگیره ":) 

اینجور مواقع عقلم فرمان میده در مواجه با همچین آدمایی هندزفری بزار تو گوشتو فقط رد شو D:


امروز قسمت آخر سریال گل پامچال رو دیدم عاشقش شدم انگار تو حال و هوای فیلم رفته بودم و خودمو همراه لیلا میدیدم و چ خوب روایت کرد زمان جنگ واسه ما  ک تجربه ای از این روزا نداشتیم  چ حس قشنگ و ساده ای بود این حس و حال رو دیگه خیلی وقته گم شده تو روزای الانمون . مخصوصا تو اون روستای کوچیک توگیلان اون خانومه  از دختری(لیلا ) که تو رودخونه پیداش کرده بودن با وجود 3 تا دختر دیگه میان بزرگش میکنن و مثل بچه خودش بهش وابسته میشه تو این قسمت عموی لیلا پیدا میشه میخوان ک اونو باخودشون ببرن اما لیلا دیگه وابسته ب این خانواده شده بود و اوناهم نمیتونستن از لیلا دل بکنند تصمیم بر این شد لیلا بمونه پیش این خانواده جدیدش کلی حس قشنگ بینشون بود اون روزا ادما قلبشون پر نورتر بود همه چی رو پر از رنگ و محبت میدیدن 

ولی الان چی از این ادما و اون حس و حال ساده و قشنگ  خیلی وقته گم شده شایدم چیزی ب اسم انسانیت دیگه تموم شده :) ادما سنگی شدن میدونی؟!:) 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها